درجوستجوی تنهای
گر همسفر عشق شدی مرد خطر باش ، هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش .
دوست داری از من بپرسی؟ آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند. می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند. حال و نه در آینده زندگی می کنند. بیاموزند؟ انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند. زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند. ها است. احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند. دوست داشته باشید آنها بدانند؟
نظرات شما عزیزان:
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟
خدا جواب داد:
- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره
- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج
-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در
- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت...
سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی
خدا پاسخ داد:
- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند
- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال
- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین
- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه
- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که
خدا لبخندی زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم... "همیشه"
Power By:
LoxBlog.Com |